
بارها یاد آن روز صبح افتادهام که اولین نامه آن ناشناس را دریافت کردم. وقت صبحانه بود که نامه رسید. آن را با تنبلی، مثل وقتی که زمان کند پیش میرود و باید هر کاری را تا آنجا که میشود کش داد، پشت و رو کردم. دیدم نامهای محلی است و نشانی من روی آن تایپ شده.
دو نامه دیگر هم داشتم که مهر اداره پست لندن را داشت، ولی اول این نامه را باز کردم، چون آن دو تای دیگر معلوم بود که یکی صورتحساب است و دیگری به خطّ یکی از خویشاوندانم که حوصلهاش را نداشتم. عجیب اینکه یادم هست من و جوآنا نامه را شوخی گرفته بودیم. کمترین تصوری از اتفاقات آینده نداشتیم. از خون و خشونت و ترس و سوءظن. آدم فکر نمیکرد در لیمستوک از این اتفاقات بیفتد.
نویسنده : آگاتا کریستی
مترجم : مجتبی عبداللّه نژاد
- کلیک بوک
- ۱۲/۱۲/۱۳۹۸
- 128 بازدید